نُه

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ...

انگار باز دارم از خودم دور میشم. از چیزی که میخوام باشم فاصله گرفتم. دارم شکل میگیرم اما نه اونجوری که خودم میخوام.

میخوام خودم باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

هشت

مغزهای تو خالی،

افکارِ پوچ،

ذهن های پُر از هیچ،

پذیرفتن های بدون تفکر،

تفکرهای بی اساس،

ای قومِ به حج رفته کجایید؟ 

معبود همینجاس، به کجا چنین شتابان؟!

اینجا روزی هزاران پروانه در آتشِ دردِ روزگار می سوزد و تو در پیِ سوختنِ بال کدام پروانه در آسمانها میگردی؟!

اینجا هر روز صدها نفر بخاطر آزادگی و تن ندادن به بردگی جانِ بی جانشان بی کس و تنها روانه گورستانهای تنگ و تاریک می شود؛

و تو به دنبال آزادگی تا کجا پای پیاده می روی؟

به ذهنت بیاموز تا دیده ها و شنیده ها را دریابد و اسیر هر شنیده و ندیده ای نشود.

به پاهایت بیاموز که راهِ رسیدن به آزادگی، دستگیری از ضعیفان و ستمدیدگان است، نه در پاهای تاول زده از پیاده رفتن های طولانی ...


در عذابِ تشنگی گُم، حسرت من بوی گندم
بر دلم داغ شقایق، از عذابِ تلخِ مردم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

هفت

چقدر این روزها آرامتر از همیشه ام!

چیزهایی بود که دیگر نیست. دلتنگی هایی هست که پیشتر نبود و دلتنگی هایی که پیشتر بود، دیگر نیست. دوستانی بودند که دیگر نیستند و چه خالیست جایشان در مجازیِ زندگیم. ولی در حقیقتِ قلب و روحم همیشه حضورشان محکم و پررنگ است حتی پررنگ تر از همیشه.

هست هایی که دیگر بود شدند و نیست هایی که هستن گرفتند.

زندگی با همین بودن ها و هستن ها تا ابد در جریان است. تنها قلب است که بودن ها را تا آخرین نفس در خود هست کرده.

و من اما با تمام این بودن ها و نبودن ها ...

چقدر آرامتر از همیشه ام!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

شش

دلم یه بازگشت انفجاری میخواد. خیلی دلم میخواد مث سالهای پیش یه ریز بنویسم و کلی کامنت و سوال و جواب. ولی خب ...

فازمون خیلی عوض شده. دیگه خیلی چیزا برام کمرنگ یا شایدم بی رنگ شده. تنها چیزی که این روزا منو به جنون میکشه، اسمش درده. دردِ اونایی که هیشکی نگاهشون نمیکنه. دردِ آدمایی از جنس خودمون. دردِ ما ستمدیدگان ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

پنج

بوی خون و جنون می آید ....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

چهار

سکوت،

           تنهایی،

                        یک فنجان چای ...

و این یعنی آرامش.

گوشهایم را تیزتر میکنم. صدای چرخش پره های پنکه روی سقف، صدای عابران کوچه، صدای پرندگان توی باغچه. این دلنشین ترین صدایی است که به گوشم می رسد. امروز زیاد نشسته ام. بلند می شوم و روی ایوان می ایستم. خیره می شوم به باغچه، درختهای پرتقال و نارنگی و انار و خرمالو. احساسِ خوشیِ بعد از رسیدن میوه ها و رنگین شدن باغچه، حالم را بهتر از قبل میکند. سرم را رو به آسمان بلند میکنم و با تمام وجود هوای پاک را به درون سینه هدایت میکنم. آسمان آبی با ابرهای پراکنده و گاه تیره که خورشید هرازگاهی از پشت آنها سرک می کشد. صدای آواز پرنده ها و خنکای سومین روز شهریور، تمام خستگیها را از تنم بیرون میکند.

راستی، چرا انقدر حالم خوب است؟

شاید ...

       شاید ....

شاید صدای پاییز می آید!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

سه

اگر کشوری آرام آرام از روبناهای دموکراتیک خود بیزار بشود، می تواند دیرزمانی با حکومت مطلقه سازگاری کند؛ ولی سیاست نسخه بردار نیست. در هیچ کجا. بایستی بیچارگی از حد به در رود تا ملتی را به هجوم به سربازخانه ها بکشاند، تا با دست خالی با نظامیان مسلح پنجه درافکند. ازین بالاتر، بیچارگی باید پیوسته شدت یابد.

«وقتی دهقانان به صفِ یاغیان پیوستند و به خطرِ کشتن و کشته شدن تن دادند، البته معنایش این است که یاغیان شایستگی داشته اند، و عاقبت اعتماد آنان را به دست آورده اند»

- ولی تنها اعتماد کافی نیست.

لازمه آن بخصوص تحقق یافتن دو شرط است: نزدیک بودن سرنگونی- روزنه امید نو، رنگین کمان تازه.


#جنگ_شکر_در_کوبا

#ژان_پل_سارتر

#جهانگیر_افکاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

دو

توده مردم هنگامی تن به انقلاب می دهند و داروی تلخ را سر می کشند که از وضع نومید بشوند و تنظیم درست منافع، امتیازات متقابل، اصلاحات، همه اینها را آزموده باشند. آیا می توان گفت مردم این دارو را تحلیل می برند؟ توفانهایی بس سهمگین است که آنها را بدین سو می راند. ورشکستگی و گرسنگی، جنگ خارجی و شکست است که به جای مردم تصمیم می گیرد و گاهی هم، یک حزب انقلابی را وادار می کند تا در زمانی نامناسب برای گرفتن حکومت دست به کار گردد.


#جنگ_شکر_در_کوبا

#ژان_پل_سارتر

#جهانگیر_افکاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها

یک

شاید بنویسم، شایدم نه!

شاید بمونم، شایدم نه!

اصلاً هیچ اومدنی واسه موندن نیست. آدما میان که برن! هیچکس واسه موندن نمیاد.

حالا من بعد از یه خونه تکونی و کلی کلنجار، برگشتم. البته دلیلش هم فقط همونایی هستن که خودشون میدونن.

موافقین ۰ مخالفین ۰
ژوکر تنها